|
|
امعدلی می ره تو یه کتابفروشی .... میگه : آقا پوستر منو داری ؟ کتابفروش می گه : نه امعدلی می گه : ها !!! تو هم تموم کردی ؟ |
|
امعدلی رفت حمام ، بدون اینکه موهاش رو خیس کنه به سرش شامپو زد ازش پرسیدن : چرا این کار رو کردی ؟ جواب داد : آخه رو شامپو نوشته شده بود برای موهای خشک |
|
امعدلی به دوستش می گه : می گن وقتی یه خوشگل به آسمون نگاه می کنه ستاره ها چشمک می زنن و حال می کنن یه وقت به آسمون نگاه نکنی گند بزنی به حالشون !
|
|
امعدلی یه سی دی می خره، می بینه سوراخه ، میره پسش می ده !! |
|
به امعدلیمی گن نظرت در باره ی توپ فوتبال چیه ؟ یه کم فکر می کنه می گه : شطرنج گردالی ...؟! |
|
به امعدلی می گن : به نظر شما سیو همان سیب است ؟ می گه : نه بابا، من چندتاش رو خوردم ، صابونه ! |
|
آقاهه می خواسته میخ به دیوار بکوبه میخو سروته نگه داشته بوده امعدلی بهش می رسه می گه : بابا این میخ که مال دیوار روبروییه ! |
|
به امعدلی میگن : چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه : کبوتر، کلاغ ، خر ! بهش میگن : بابا خر که پرواز نمی کنه ! میگه : بابا خره دیگه ، یهو دیدی پرواز کرد ! |
|
امعدلی تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه ، خلبانه با چتر نجات میپره بیرون امعدلی میگه : بچه ها در رین صاحابش اومد ! |
|
امعدلی سوار موتور بوده ،نامزدش رو هم روی ترک موتور سوار کرده بوده، دختره می گه : چشمات مال منه ، قلبت مال منه ، عشقت مال منه ... یه دفعه امعدلی توقف می کنه و دختره رو پیاده می کنه و می گه : اگه بخوای همین جوری پیش بری ، حتما می گی این موتور هم مال توه ؟ |
|
امعدلی داشته با پا غذا درست می کرده ازش پرسیدن : چرا با پا آشپزی می کنی ؟ جواب داد : آخه دست پختم خوب نیست |
|
یه روز آمعدلی سوار تاکسی می شه ، موقع پیاده شدن راننده بهش میگه : دستت لای در گیر نکنه .. آمعدلی میگه : چاکرتیم ... سرت لای در گیر نکنه ...
|
|
امعدلی از زمین و زمان گله می کنه و می گه : چه دنیای بدی شده آدم نمیتونه به هیچ کس اعتماد کنه ، از صبح تا حالا از هرکی سؤال می کنم ساعت چنده هرکی یه چیزی می گه ، نمی دونم حرف کدومو باور کنم !!! |
|
امعدلی میمیره بعد تو اون دنیا ازش می پرسن : چی شد مردی ؟ میگه : داشتم شیر می خوردم ، میگن : شیرش فاسد بود ؟ میگه : نه گاو یهو نشست ! |