آمعدلی:معلم همچو شمعی است که میسوزد و هوا را آلوده میکند پس بیاییم دست به دست هم دهیم و معلم ها یمان را گازسوز کنیم! |
|
- بخورین، مهمانای عزیز، بخورین، نوش جان کنین! اگه وجدان مجدان هم نمی شناسین، صبح هم بیایین! |
|
اولی: روز تولد زنت چه هدیه ای بهش دادی؟
دومی: گردنبند الماس.
اولی: یک چیز می خریدی که به درد خودت هم می خورد. مثلاً موتور …
دومی: شوخی می کنی، مگه موتور مصنوعی هم میشه پیدا کرد؟ |
|
|
- عزیزم، سال نو نزدیکس، چه هدیه یی برایت بخرم؟ - آخ، عزیزم، تشکر، نمی دونم چی انتخاب کنم… - خوب، پس یک سال وقت می دهم تا فکر خوب خوب کنی… |
|
|
این یکی به اون یکی دوتا انگشت نشون میده، میگه: این چند تاست؟
اون یکی میگه: کدوم یکی!؟ |
|
توی کلاس آموزشی ارتش، فرمانده می پرسه کی میدونه فرق ترس با احتیاط چیه؟
آمعدلی میگه: وقتی یک فرمانده عقب نشینی کنه عملش احتیاط محسوب میشه. ولی اگر همین کار رو یک سرباز بکنه، عملش ترس حساب میشه! |
|