89/4/6
6:59 ع
آمعدلی میره ماشینش رو بیمه کنه آقاهه بهش میگه : خداکنه هیچ وقت از این بیمه استفاده نکنی . آمعدلی می گه الهی تو هم از این پول خیر نبینی ! |
امعدلی میره تعلیم رانندگی ،ازش میپرسن چطور بود ؟ |
|
امعدلی میره مشهد پیش امام رضا میگه : یا امام جعفر قاسم، چطور دلشون اومد با شمشیر بزنن تو فرقت، کی زهر ریخت تو غذات، در قلعه خیبر رو چطوری کندی، چطور همه ی عمرت رو تو زندون تونستی بگذرونی، حالا کی ظهور میکنی؟؟ |
امعدلی دعا میکرده میگفته: خدایا مرا نیامرز ... |
امعدلی میره پرنده فروشی طوطی بخره ، یه جغد بهش میندازن . |
به امعدلی : میگن دو ضربدر دو به توان دو ضربدر پنج بتوان پنج ... |
امعدلی داشته یکی رو بدجور میزده و هی داد میزده کمک کمک! |
امعدلی میره خواستگاری، بابای عروس بهش میگه: اون گلی که زدی به یقهات، خارش اذیتت نمیکنه؟ |
به امعدلی میگن پاشو سحره. |
یه بار امعدلی جونش به لبش میرسه تف میکنه میمیره!! |
به امعدلی میگن "تور" را تعریف کن؟ |
یه روز آشغالی میاد دم درخونه امعدلی میگه آقا آشغال دارید؟ |
امعدلی دلش میگیره |
به امعدلی توپ فوتبال نشون دادن و گفتن : این چیه؟ |
از امعدلی می پرسن نظرت درباره بند گردنیه موبایل چیه ؟ |
امعدلی میخوره به دیوار میگه ببخشین |
به امعدلی میگن یخچالتون چرا برفک میزنه ؟ |
امعدلی دیش ماهوارشو می ذاره رو پشت بوم |
از امعدلی می پرسن قوی ترین حیوون چیه؟ |
به امعدلی میگن :اگه بهت توهم دست بده چه می کنی ؟؟ |
ا س ام اس امعدلی به نامزدش : |
امعدلی از یه نفر میپرسه آقا قبله کدوم طرفه ؟ |
89/4/3
11:34 ص
امعدلی می ره تو یه کتابفروشی .... |
امعدلی رفت حمام ، بدون اینکه موهاش رو خیس کنه به سرش شامپو زد |
امعدلی به دوستش می گه : |
امعدلی یه سی دی می خره، می بینه سوراخه ، میره پسش می ده !! |
به امعدلیمی گن نظرت در باره ی توپ فوتبال چیه ؟ |
به امعدلی می گن : به نظر شما سیو همان سیب است ؟ |
آقاهه می خواسته میخ به دیوار بکوبه میخو سروته نگه داشته بوده |
به امعدلی میگن : چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. |
امعدلی تو جبهه پشت ضد هوایی بوده |
امعدلی سوار موتور بوده ،نامزدش رو هم روی ترک موتور سوار کرده بوده، |
امعدلی داشته با پا غذا درست می کرده |
یه روز آمعدلی سوار تاکسی می شه ، موقع پیاده شدن راننده بهش میگه : دستت لای در گیر نکنه .. |
امعدلی از زمین و زمان گله می کنه و می گه : |
امعدلی میمیره بعد تو اون دنیا ازش می پرسن : چی شد مردی ؟ |
89/4/1
1:7 ع
آمعدلی می ره مکه برعکس همه طواف می کنه ... |
به امعدلی می گن : با ماتیز جمله بساز |
از امعدلی می پرسن تولدت چه روزیه ؟ |
به امعدلی می گن : بیا اینجا به انگلیسی چی می شه ؟ |
امعدلی می میره |
امعدلی با خدا قهر می کنه ، صبح که از خونش میاد بیرون می گه : به امید بعضی ها ! |
به امعدلی می گن : چه وقت نه راه پس داری نه راه پیش ؟؟؟؟ |
امعدلی می ره بهزیستی تا برای اونایی که انگشت ندارن دست تو دماغشون کنه ! |
|
به امعدلی می گن : از مسافرت چی آوردی ؟ |
امعدلی قبر کن بوده ، یه روز داشته یه مرده را خاک می کرده که یهو مرده زنده میشه و همه فرار می کنن . |
امعدلی خواب می بینه تو بازی کامپیوتری زنشو کشته ... |
امعدلی داشت آب جوش می ریخته توی باغچه ! |
به امعدلی می گن : اگه حالت تهوع بهت دست داد، چیکار می کنی ؟ |
به امعدلی می گن : نظرت راجع به بند گردنی موبایل چیه ؟ |
وصیتنامه امعدلی رو باز می کنن. |
امعدلی رادیو لوژیست بوده به مریض می گه : |
امعدلی یه پازل رو در عرض 2 سال می چینه ، بهش می گن چرا اینقدر طولش دادی ؟ |
آقاهه به امعدلی می گه : من حافظ کل قرآن هستم |
امعدلی مجری مسابقه بیست سوالی می شه ، |
89/3/31
8:13 ع
دلداری آمعدلی به عیالش : |
امعدلی طناب بسته بود به کمرش |
امعدلی می ره جبهه فرداش برمی گرده |
امعدلی آشغال می ره تو چشمش , سر ساعت 9 می شینه دم در |
امعدلی می ره تماشای رقص باله از اول تا آخرش خواب بوده. |
امعدلی اینقدر برای دوست دخترش نامه نوشت تادختره با پستچیه ازدواج کرد |
امعدلی با هواپیما میاد تهران ، تو فرودگاه به رفیقش می گه : اگه می دونستم اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم ! |
به امعدلی می گن : چرا سی دیت اینقدر خش داره ؟ |
توی شهر امعدلی اینا قیمت بلیط اتوبوس را از 25 تومان به 5 تومان کاهش دادند . امعدلی اعتراض کرد . |
زلزله بم که میاد بعد امعدلی با لوازم غواصی میره بم |
امعدلی می ره کتابخونه کتابشو پس بده. |
یک روز امعدلی می ره عروسی تو عروسی برف شادی می زنند سرمامی خوره |
به امعدلی می گن : چرا زنبورا گل می خورن ؟ |
امعدلی به تاکسی می گه : آقا چند می گیری منو برسونی به راه آهن ؟ |
امعدلی می خواسته بمیره وصیت می کنه من که مردم یه میلیون خرجم کنین، |
از امعدلی پرسیدند : فاصله میان خنده و گریه چیست ؟ |
امعدلی می ره مسجد وقتی میاد بیرون می بینه کفشش نیست |
امعدلی می ره نانوایی ، نانوا می گه : هر کسی اومد بگو پشت سرت نایستد ، نون نمی رسه. |
امعدلی ?سال می ره سربازی کارتشو که می دن می گه : ای بابا اینو که دارم ، گواهینامه می خوام ! |
89/3/30
11:59 ص
امعدلی لب دریا راه می رفته و فکر می کرده ، بهش می گن : به چی فکر می کنی ؟ |
امعدلی زمستون میره بیرون؛ |
آمعدلی عاشق خدا میشه، یه مسجد میکشه که از توش یه تیر رد شده |
اس ام اس آمعدلی به نامزدش : |
اس ام اس آمعدلی به نامزدش : می خوام برم ونیز، پیدا کنم یه میز |
از امعدلی می پرسن شراب زندگی یعنی جه ؟ |
امعدلی پیر که میشه ، خودشو تو آینه نگاه می کنه می گه آینه هم آینه های قدیم ! |
امعدلی می خواسته شیر داغ بخورد زیر پای گاوه آتیش روشن می کنه |
امعدلی می ره امتحان رانندگی، افسر بهش می گه حرکت کن |
به امعدلی می گن : چرا می ری دستشویی در رو نمی بندی ؟ |
امعدلی : من وقتی رو کلهام وامیستم خون تو سرم جمع میشه، ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهام جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه ؟ |
امعدلی می خوره به شیشه می گه : عجب هوای سفتی |
معلم : بگو بین فیل و کک چه تفاوتی هست ؟ |
به امعدلی می گن : چرا زنبورا گل می خورن ؟ |
امعدلی تو مسابقات رالی سراسری شرکت می کنه ... |
به امعدلی می گن : یک حرف فلسفی بگو |
امعدلی ریش پروفسوری داشته، می ره پیش رفیقاش و می گه : هر سوالی دارین امروز بپرسین، فردا می خوام ریش هامو بزنم ! |
به یارو می گن نظرت در مورد گرون شدن بنزین چیه ؟ |
به امعدلی می گن : اینجا چی کار می کنی ؟ |
|
به امعدلی می گن : یه بازیکن بگو که یک درجه از مارادنا بالاتر باشه ؟ |
امعدلی به مهمونش میگه : اگه شام نخوردی مرغ هست ! |
89/3/29
6:58 ع
1- امعدلی میگه:زدوستان دو رنگم عجیب دل تنگ است..... فدای همت آن دشمنی که یکرنگ است!
2- بزشکی آمعدلی:عشق یه سمه شیرینه ... بدون نسخه ی کسی که دوسش داری مصرفش نکن از دسترس بچه ها دور نگهش دار...و در محل تاریک ازش مواظبت کن!
3- آمعدلی میره عروسی می بینه رو سر عروس پنج هزاری و تراول می ریزن ، واسه این که کم نیاره عابر بانکشو در میاره می کشه وسط سینه ی عروس !
4- آمعدلی میگه: وقتی قلبت شکست خورده هاشو یه گوشه نگه دار درسته که هیچ وقت مثل اولش نمی شه اما شاید بتونی تکه های گم شده ی یه قلب دیگه باشی .!
5- آنقدر اسم تو را زمزمه کردم که لبم سوخت اما نام تو را توبه نکردم جگرم سوخت آمعدلی!
89/3/29
4:1 ع
آمعدلی به زنش میگه: خانم جان دوست داشتی مرد بودی؟ زنه میگه: نه، دوست داشتم تومرد بودی
امعدلی نذر کرده بود که هزارتا صلوات بفرسه میره دم ورزشگاه آزادی می گه جمیعن صلوات-
امعدلی رو آدمخورا میگیرندش، رئیس شون میگه: این رو پوستش رو بکنید تا ازش قایق درست کنیم.آمعدلی چاقو را بر میداره و چند بار فرو میکنه توی شکمش. ازش میپرسن چرا همچین کردی؟ میگه: قایقتون رو سوراخ کردم!!!
شعر سنگ قبر امعدلی :روی قبرم بنویسید مسافر بوده است بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است . بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست او در این معبر پرحادثه عابر بوده است صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست در رثایم بنویسد که شاعر بوده است بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است . مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست بنویسید در این مرحله کافر بوده است . غزل حجرت من را همه جا بنویسید روی قبرم بنویسیدمهاجر بوده است
******************
کنار آشنایی تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند برای چه زنده ای؟ ومن برای زندگی تو را بهانه می کنم فرستنده آمعدلی!
آمعدلی میگه: آدما فکر می کنن شاعرا خیلی غم دارن کاشکی فقط این بود اونا خیلی کسا رو کم دارن عاشق کسی میشن که عاشقاش فراوونه بین انتخاب عشقش عمریه که حیرونه
به اندازه قلیون دوست دارم اگه گفتی چرا؟ ق?>برای قشنگیت ل?>برای لبخندت ی?>برای یکی بودنت و?>برای وفایت ن?>برای نگاهت
**
می دونی چرا زنها بیشتر از مردها عمر می کنند؟ . . . چون زن ندارن!
******************
سوال کنکور89: آرامگاه سعدی کجاست !؟ 1- خونشون!؟ 2- خونمون !؟ 3- تو حیاط !؟ 4- اتاق تمساح ها
******************
نظامی ترین جمله عاشقانه: توی اردو گاه قلبتء منم یه اسیر جنگیء تو منو شکنجه میدیءتوی این قلعه ی سنگی
89/3/29
12:47 ع
1- امعدلی میگه:وقتی که رفتی هم روحم سوخت هم جیگرم . با رفتنت دوگانه سوزم کردی!
2- آمعدلی میگه: پیچ جاده ، آخر راه نیست مگر اینکه تو نپیچی!
3- آمعدلی میگه: بهترین نوع پاسخ به هر سوال? پاسخی است که مثل مینی ژوپ باشد!!! آنقدر بلند که همه مطلب را بپوشاند! و آنقدر کوتاه که جذابیت موضوع حفظ شود!
4- اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شونداگه مثل آمعدلی باشی سر به سرت میزارن.. فقط از فهمیدن تومی ترسند
راز ونیاز آمعدلی :خدا جون وقتی منو نقاشی می کردی زیبا نقاشی کردی ؛ ممنونم سالم نقاشیم کردی؛ ممنون ولی آخه چرا خدا جون تنها نقاشیم کردی
89/3/28
9:22 ع
روزی روزگاری نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:
«شما برای چی می نویسید استاد؟»
برنارد شاو جواب داد:
«برای یک لقمه نان.»
پسره بهش برخورد. پس توپید که:
«متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم.»
و برنارد شاو گفت:
«عیبی ندارد پسرم. هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.
»
|
|
|
| |
|
89/3/28
9:18 ع
پیام رسان